خلاصه اي از کتاب:استنلي را بهخاطر گناهي كه مرتكب نشده است به اردوگاه گرين ليك ميفرستند. او مانند بقيهي نوجوانان ساكن اردوگاه مجبور است كه هر روز زير آفتاب داغ، گودالي به عمق و پهناي يك متر و نيم حفر كند. سرپرست اردوگاه معتقد است كه حفر گودال باعث شكلگرفتن شخصيت نوجوان بزهكار ميشود. اما استنلي بهزودي ميفهمد كه موضوع فراتر از شكلگرفتن شخصيت نوجوانان بزهكار است. او سعي ميكند هر طور شده، از ماجرا سر در آورد.
بخشي از متن کتاب:همه اش تقصیر آن جد خوک دزد بیبو و خاصیت بود، وگرنه استنلی یلنتس با آن هیکل چاق در مدرسه مسخره نمیشد، به خاطر جرمی که مرتکب نشده بود به این اردوگاه لعنتی نمیآمد، هر روز در گرمای طاقتفرسا، یک گودال عمیق نمیکند و از همه مهمتر در حالتی که توی یک گودال، بدون حرکت ایستاده است ثانیه ثانیه منتظر مرگ نبود.... اما در همین لحظه او خوشبختترین نوجوان در سرتاسر تگزاس بود.
جوايز چهاني اين کتاب:
برندهی جایزهی نیوبری ۱۹۹۹
برندهی جایزهی ادگار آلنپور ۱۹۹۹
برندهی جایزهی «نشنال بوک» در ادبیات کودکان
بهترین کتاب سال به انتخاب «اسکول لایبراری جورنال»
بهترین کتاب نوجوان به انتخاب انجمن کتابداران آمریکا
بهترین کتاب سال به انتخاب «پابلیشرز ویکلی»
برندهی پرفروشترین کتاب نوجوان