چاپ خبر
ندای سیدالشهداء سه‌شنبه, ۰۷ شهریور ۱۳۹۶
سفر به سيارات ناشناخته
 
 

ايوينگ آرام آرام بيدار مي​شد، در تمام دور و برش سرما احساس مي​کرد.سرما به آرامي از طول بدنش پائين مي​آمد.سر و شانه​هايش از انجماد در مي​آمدند، بقيه اعضايش تدريجا ظاهرا ميگرديد.تا آنجا که مي​توانست خود را تکان داد، و پرده کف مانندي که با ظرافت خاصي بافته شده بود و او را در تمام طول مسافرت فضائي در خود پيچيده نگاه مي​داشت، با حرکت او ميلرزيد.

يک دستش را دراز کرد و روي اهرمي که در فاصله شش اينچي دستش قرار داشت گذاشت و آنرا پائين آورد. بخاري از يک مايع به شبکه هاي بالاي سرش که مانند پرده​اي وي را احاطه کرده بود پاشيده شد و آنرا تجزيه کرد.سرما از تنش چکيد بسختي برخاست و مانند آدمهاي خيلي پير خودش را حرکت داد و با احتياط دراز کشيد.....

شما دانش​آموزان عزيز ميتوانيد براي مطالعه اين داستان هيجان​انگيز به سايت کتابخانه ديجيتال دبيرستان دخترانه نداي سيدالشهدا «ع» مراجعه فرماييد.

انتهای پیام/.